شبکه یک - 23 آذر 1397

آمریکای "خوب"؟ آمریکای "بد"؟ - قسمت اول - (دوگانه‌سازی "تسلیم‌طلبان")

نشست ۱۶آذر، آغاز جنبش ضد آمریکایی دانشگاه، فرهنگیان خوارزمی_ آذر ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

16 آذر را گرامی می‌داریم و در این فرصتی که مصدع اوقات شریف شما هستم به دو نکته‌ی اساسی در باب تداوم گفتمان ضد استبدادی و ضد استعماری 16 آذر 32 اشاره می‌کنم و بعد در خدمت شما هستیم برای این‌که دوستان هر فرمایش و نکته‌ای را که صلاح می‌دانند بفرمایند تا من و دوستان دیگر استاده کنیم. نکته‌ی نخست بعد سیاسی 16 آذر و کارکرد آن در ماه‌های بعد از کودتا است و بعد دوم به جنبه‌ی آکادمیک و رویکرد استقلال فرهنگی علمی دانشگاه‌های ما در کنار استقلال سیاسی مرتبط می‌شود. به خصوص که فکر می‌کنم امروز سالگرد شورای انقلاب فرهنگی هم باشد و این بعد دو مسئله به‌خصوص خیلی مربوط می‌شود. در مورد بعد نخست حرکت 16 آذر در اعتراض به سلطنت پهلوی و رژیم شاه و آمریکایی‌ها به طور خاص و کودتا آمریکایی انگلیسی 28 مرداد 32 اتفاق می‌افتد. معاون رئیس جمهور آمریکا «نیکسون» که بعداً رئیس جمهور آمریکا شد سه، چهار ماه بعد از کودتا به ایران آمده تا ببیند توانسته‌اند به طور کامل دوباره به ایران مسلط بشوند و بعد از این کودتا است که به طور خاص آمریکا تبدیل به قدرت اول در ایران می‌شود. تا قبل از کودتا آمریکا در کنار انگلیس و گاهی در حاشیه‌ی انگلیس است. کودتای اول که رضا خان را آوردند انگلیس‌ها به طور کامل مسلط شدند و در کودتای دوم که پسر را مستقر و مسلط کردند آمریکایی‌ها به طور فعال وارد صحنه شدند و کم‌کم قدرت اول مسلط بر کشور شدند. یعنی رژیم پهلوی که قبلاً انگلیسی بود بعد از 28 مرداد دیگر آمریکایی و انگلیسی است. با دو کودتا کشور دهه‌های متعددی غارت شد. ایران تحقیر شد. اعتراض 16 آذر اعتراض به آمریکا و سلطنت و انگلیس‌ها بود. یک حرکت کاملاً ضد آمریکایی، ضد غربی و ضد سلطنت بود. قرار بود نیکسون به دانشگاه تهران بیاید تا به او دکترای افتخاری بدهند و در آن‌جا یک چهره‌ی آکادمیک روشنفکری دموکراتیک از آمریکا دوباره ارائه بدهند که این لجن‌های 28 مرداد و غارت‌ها و جنایات قبل از 28 مرداد و بعد از آن را لاپوشانی کنند و به یک معنا جشن پیروزی بگیرند که خب مصدق و کاشانی و نواب همه حذف شده‌اند، ملت دوباره از صحنه خارج شده و به تردید و اختلاف رسیده و این‌ها مسلط شده‌اند. این حرکت 16 آذر 32 است. شهید چمران که خودش در صحنه بوده دانشجوی دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران بوده و در درگیری بوده خاطرات را منتشر کرده که اگر دوستان آن را ببینند نکات جالبی را از آن حرکت نشان می‌دهد. بعد از مرداد 32 تا آذر 32 که این اتفاق می‌افتد و سرکوب می‌شوند و دانشجوها در داخل دانشگاه به دستور آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و توسط ایادی پهلوی به مسلسل بسته می‌شوند و با سرنیزه به داخل دانشگاه می‌زنند مبارزات دانشجویی علیه آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها و پهلوی دچار تحول می‌شود که من چون نمی‌خواهم موارد سیاسی پس از 28 مرداد را در این‌جا به بحث بگذارم گرچه بحث بسیار مهمی است ولی فقط به آن اشاره می‌کنم. تا ده سال بعد یعنی 42 سه جریانی که در دانشگاه‌های ما فعال بودند یکی جریان‌های لیبرال و ماسونی که بیشتر حکومتی بودند، یکی جریان‌های چپ و مارکسیستی که بیشتر توده‌ای‌ها و حواشی توده‌ای‌ها بودند و در یک زمانی یک گفتگوی قوی در دانشگاه تهران داشتند، جریان مذهبی و ملی هم رویکرد دیگری بودند که این‌ها سال به سال در دانشگاه‌ها قوی و قوی‌تر و فعال و فعال‌تر شدند. به خصوص بعد از 15 خرداد 42 که نهضت امام به خیابان‌ها کشیده می‌شود و مردم در خیابان‌های تهران و چند شهر دیگر به مسلسل بسته می‌شوند ارتباط دانشجو با بازار و با مسجد و کوچه و خیابان کاملاً برقرار می‌شود. این یک تحول است و تحول دوم این است که جنبش دانشجویی به سرعت و به شدت مذهبی می‌شود. یعنی کم‌کم کار و بار کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها و همین‌طور جریان‌های لیبرال و حکومتی زیر سوال می‌رود و ضعیف و ضعیف‌تر می‌شوند و جریان‌های ملی اسلامی تقویت می‌شوند. بعد از سرکوب 42 جریان‌های مسلح اسلامی و چپ هم در جریان‌های دانشجویی مسلط می‌شوند. یعنی شاید بتوان گفت اولین تشکل دانشگاهی که فعالیت‌های مخفی و مسلحانه داشتند بعد از تبعید امام و توسط جریان‌هایی مثل حزب ملل اسلامی شروع شد. یک جریان، جریان مؤتلفه بودند که بیشتر پایگاه‌های این‌ها بازار و مسجدها بود که آن‌ها یک حرکت انقلابی و مسلحانه را شروع کردند و «منصور» نخست‌وزیر شاه را زدند و بعد هم بازداشت شدند و تیرباران و شهید شدند ولی بلافاصله بعد از آن اولین حرکت جنبش دانشجویی مسلح مسلمان اتفاق می‌افتد. ما تا آن زمان اصلاً جنبش دانشجویی مسلح نداشتیم. حالا چه مسلمان باشند و چه غیر مسلمان باشند و این اولین مورد بود. شعار حزب ملل اسلامی تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی بود. یعنی شعار آن‌ها این بود که اول باید در ایران حکومت اسلامی درست کنیم و بعد هم در کل جهان اسلام این حکومت را درست کنیم. اغلب آن‌ها دانشجو بودند. یک جمع چندده نفره بودند که انبار سلاحی هم در همین کوه‌های دارآباد داشتند و آماده می‌شدند و آموزش می‌دیدند که اول اعلامیه‌ها را پخش کنند و حکومت اسلامی را تعریف کنند و بعد علیه آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و سلطنت و شاه و ایادی شاه وارد عمل بشوند منتها قبل از این‌که کاری بکنند همگی شناسایی و دستگیر شدند. آن هم ماجراهایی دارد. مثلاً یکی از عموهای بنده جزو این‌ها بود و دانشجوی پلی‌تکنیک و امیرکبیر فعلی بود و می‌گفت «ما در کارگاه‌های آن دانشگاه اسلحه ساختیم.» من اسلحه‌های آن‌ها را دیدم که به شکل خودنویس بود و در آن چند گلوله می‌خورد که وقتی می‌چرخاندیم شلیک می‌کرد. او می‌گفت «ما در کارگاه‌های خود پلی‌تکنیک این‌ها را ساختیم.» تقریباً سال 43 بوده است. خب همه‌ی این‌ها بازداشت شدند و از چند سال تا ابد و اعدام حکم خوردند و بعد از این‌ها بود که جریان‌های دانشجویی چپ و مذهبی متمایل به چپ مسلح کم‌کم به وجود آمد. قضیه‌ی سیاه‌کل و فداییان خلق و مجاهدین خلق که بعداً منافق شدند پیش آمد و این‌ها سال‌ها بعد تشکیل شد تا مسائلی که به انقلاب اسلامی منجر شد. فعالیت‌های فرهنگی که امثال شریعتی، مطهری، طالقانی و دیگران ایجاد کردند. ارتباط دانشجویان مسلمان با روحانیون مسلمان مبارز وضع شد و جلساتی در خارج از دانشگاه‌ها و داخل دانشگاه‌ها و قبل‌تر از این‌ها انجمن‌های اسلامی در برابر سه دشمن تشکیل شد که یکی رژیم پهلوی، یکی مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها و یکی هم بهایی‌ها بودند. این سه جریان بهایی‌ها و کمونیست‌ها و رژیم پهلوی به شدت در دانشگاه‌ها و در سطح حکومت کادرهای حکومتی بودند و در داخل دانشگاه‌ها و خارج دانشگاه با اسلام و مذهب مبارزه می‌کردند و عوامل سرویس‌های جاسوسی هم بودند برای این‌که ایران تحت کنترل و غارت باقی بماند. همه‌ی گروه‌های مسلح در سال 55 و 56 تقریباً از بین رفتند. چپ و مذهبی و ترکیب این دو از بین رفتند. دیگر آخر سال 55 ساواک رسماً به شاه گزارش داد و شاه به آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها گزارش داد که ما دیگر هیچ جریان مخالف خطرناک مذهبی و غیر مذهبی و چپی نداریم. همه تسلیم شده‌اند. می‌دانید که 7، 8 نفر از وزرا و آدم‌های رده یک حکومت شاه قبلاً دانشجو‌های مارکسیست ضد شاه بودند که وقتی بازداشت شدند همگی جذب دستگاه شدند. رئیس رادیو و تلویزیون شاه و چندین وزیر و شهردارهای مهم او همه قبلاً جوانان چپ مبارز بودند و تا بازداشت می‌شدند تسلیم و جذب حکومت می‌شدند و بعضی از آن‌ها حتی جزو مغزهای متفکر رژیم پهلوی شدند. از جمله کسی که سال 56 در روزنامه‌ی اطلاعات به دستور شخص شاه مقاله‌ای نوشت و علیه امام توهین کرد و گفت «این ارتجاع سیاه سید عاشق هندی.» گفت «ارتجاع سیاه یعنی آخوندها و ارتجاع سرخ یعنی کمونیست‌ها می‌خواهند نگذارند که ما پیشرفت کنیم و الا ما که پیشرفت کرده‌ایم.» که روشن بشود 16 آذر در چه فضایی شروع شد و ادامه‌ی آن چه بود. سال 55 و 56 سازمان «سیا» می‌گوید «دانشگاه‌ها و کل جامعه کلاً تحت کنترل است و هیچ خطری رژیم را تهدید نمی‌کند.» اسناد این در لانه‌ی جاسوسی هست. اول زمستان 56 این گزارش را ساواک به شاه و شاه به «سیاه» و رئیس جمهور آمریکا می‌دهد که خاطرتان از این‌جا جمع باشد. ما صد درصد در اختیار هستیم. اول زمستان 56 این گزارش را می‌دهند و زمستان 57 رژیم شاه سقوط می‌کند. یعنی در این فاصله تصور این‌که امام از نجف بیاید و مردم پرچمی به اسم اسلام و دین به دست بگیرند را نمی‌کردند و یک سال نشده رژیم سرنگون شد. اصلاً تصورش را نمی‌کردند. اسناد لانه می‌گوید «این بزرگ‌ترین شوک تاریخی ما در روابط بین‌الملل ما و خارج از آمریکا بود.» می‌گوید «بزرگ‌ترین پایگاه خود در جهان را از دست دادیم.» می‌گوید «بزرگ‌ترین پایگاه ما در جهان ایران بود.» در اسناد لانه می‌گوید «ایران و اسرائیل مسئله‌ی اصلی ما هست. بقیه‌ی جاها را حاضر هستیم از دست بدهیم ولی این دو را نه.» اهمیت انقلاب و کاری که مردم در انقلاب اسلامی 57 کردند را بدانید. لازم است که به خصوص بچه‌ها و نسل جدید این‌ها را بدانند. یک نکته‌ی دیگر هم این است که بعضی‌ها فکر می‌کنند اتفاقات داخلی از همان کودتای 28 مرداد و مسائل مختلف تا انقلاب اسلامی ایزوله و جدا از اتفاقات منطقه و جهان است. فکر می‌کنند این‌طور است و نمی‌دانند مثلاً کودتای انگلیسی رضا خان و پهلوی در ایران با چه چیزی هم‌زمان است و چه اتفاقاتی افتاده است. مثلاً جنگ جهانی اول اتفاق افتاده است و منطقه به لحاظ سیاسی و نظامی دستخوش اتفاقات مهمی می‌شود. در ایران کشف شده که خود این برای خیلی از پروژه‌ها کافی است. شبکه‌ی ماسونی و چندصد آدم تحصیل‌کرده‌ی در اروپا و ایران را تربیت کردند و کادرسازی کردند برای این‌که به کمک این‌ها رژیم پهلوی را بر سر کار بیاورند. انقلاب مشروطه منحرف و سرکوب شده و از مسیر خارج شده است. انگلیس‌ها و غربی‌ها قحطی در ایران راه انداخته‌اند و نزدیک نصف ملت ایران ظرف چند سال از گرسنگی و بیماری مرده‌اند. کنار خیابان جنازه می‌افتاده است. نان خوردن پیدا نمی‌شده چون همه‌ی انبارها و غذا و گندم و گوشت ایران را انگلیس‌ها برای نیروهای ارتشی خود در جنگ بردند یا به مناطقی بردند که در اطراف تحت کنترل آن‌ها بود. نصف ملت ایران با قحطی انگلیسی و غربی‌ها مرده‌اند و این را در کتاب‌های درسی ما و شما هم نمی‌گذارند. انگلیس این‌قدر محترم است. فقط یکی دو نمونه را شما بدانید. آمریکا 70، 80 سال است که ابرقدرت شده است. تا قبل از جنگ جهانی اول آمریکا این آمریکا نبود و حدود 40 سال پیش در اوج قدرت خود بوده است. این آمریکا الان آمریکای بعد از انقلاب اسلامی است که در منطقه ذلیل و ضعیف شده است. آمریکا زمان اول پهلوی که همزمان با رضاخان به ایران آمد به خصوص زمان جنگ دوم بود که بیش از 30، 40 هزار سرباز آمریکایی وارد ایران شدند و جزو اشغالگران ایران بودند. از این به بعد و وقتی که مخصوصاً فهمیدند نفت در این‌جا هست ایران به عنوان یکی از اهداف اصلی برای این‌ها تعریف شد. از بعد از جنگ دوم که ارتش آن‌ها وارد ایران شد دیگر آمریکا به بهانه‌ی جنگ بین‌الملل علیه آلمان‌ها دیگر خارج نشد و گفتند که ما می‌خواهیم به شوروی اسلحه و آذوقه برسانیم. در سال 1944 حدود 30، 35 هزار نفر از ارتش آمریکا وارد ایران شدند و در شهرهای مختلف از جمله تهران مستقر شدند. فوری مراکز دائمی تهیه کردند. اعلام کردند چون جنگ است سیستم حمل و نقل ایران باید در اختیار ما باشد و ما فرماندهی کنیم و این کار را کردند. آمریکایی‌ها به شرکت نفت ایران و انگلیس وارد شدند و شریک شدند. یک تیم تحت عنوان مشاور اقتصادی فرستادند و گفتند ما می‌خواهیم اقتصاد شما را درست کنیم. گفتند می‌خواهیم مسئله‌ی مالیات و تورم خیلی سنگین را حل کنیم. تورم خیلی سنگینی در ایران بود. همه چیز در یک فاصله‌ی کوتاه 30، 40 برابر شده بود. مثل همین اقتصاد برجامی بود. برجام بالاخره مشکل آب و پول همه چیز را حل کرد و ظرف دو ماه قیمت‌ها 7، 8 برابر و گاهی بیشتر شد. این اتفاق بدون جنگ افتاد این هنر برجام بود. آن زمان جنگ جهانی اتفاق افتاد و نصف ملت‌ها مرده‌اند و قیمت‌ها عجیب و غریب زیاد شد. آمریکا گفت مدیریت اقتصاد، مالیات، بانک و بودجه‌ی خود را به ما بدهید تا مشکل شما را حل کنیم. از این‌جا تسلط آمریکایی‌ها به طور جدی در سیستم اقتصادی ایران شروع می‌شود که می‌خواهند در کنار انگلیس‌ها بیایند و بر ایران مسلط بشوند. بعد اعلام کردند ارتش و ژاندارمری ایران در اختیار ما باشد. در ایران هم کسی نبود. چون رضا خان را برداشته بودند. رضا خان چون اواخر جنگ فکر کرد هیتلر برنده می‌شود آمد ارباب خود را عوض کند و حتی زن و دو بچه‌ی خود را پیش هیتلر فرستاد و عکس این صلیب شکسته‌ی نازی‌ها را روی قالیچه‌ای بافته بود و برای هدیه فرستاد. این آلمانی‌ها داشتند به دریای خزر می‌رسیدند و به نظر می‌آمد که برنده‌ی جنگ می‌شوند و کل اروپا را می‌گیرند و قدرت اول جهان می‌شوند. حتی مستشارهای آلمانی به ایران آمده بودند و هم در ساختن بعضی از پل‌ها و بندرها کمک کرده بودند. مثلاً این پل مشهور شمال «ورسک» را آلمان‌ها ساختند برای این‌که فکر کردند ارتش خودشان به خزر می‌رسد از آن‌جا به داخل ایران بیایند و تا خلیج فارس بیایند و رابطه‌ی مستعمرات انگلیس را قطع کنند. چون غرب ما دست انگلیس‌ها بود. عراق و کشورهای خلیج فارس دست انگلیس‌ها بود و شرق هم در دست انگلیس‌ها بود که این‌ها افغانستان را از ایران جدا کرده بود و هند هم برای این‌ها بود و آلمان‌ها خواستند در این میان یک شکافی بیندازند. در عراق و ایران هم نفوذ کرده بودند و بعد که آن‌ها پیروز شدند و آلمان‌ها باختند انگلیس‌ها او را کنار گذاشتند و بچه‌ی او را آوردند. حالا شاه خودمان که آمد بچه بود و به هیچ چیز هم مسلط نبود و همین قدر خیلی متشکر بود که به جای پدرش او را گذاشته‌اند. اگر می‌خواهید بدانید رابطه‌ی شاه ایران با این‌ها چه بود در خاطرات خود این‌ها هست که می‌گوید «روزهای متعدد شاه می‌آمد و در اتاق بغلی می‌نشست که چرچیل و استالین و رئیس جمهوری آمریکا روزولت جلسه داشتند. خب او را در جلسه که راه نمی‌دهند، جلسه‌ی مستقلی هم نمی‌گذارند، اگر وسط جلسه می‌خواهند به دستشویی بروند یا آخر جلسه می‌خواهند به هتل بروند دو دقیقه شاه بتواند این‌ها را ببیند و با این‌ها سلام و علیکی بکند» که یک بار موفق می‌شود و آن‌جا هم با او صحبت نمی‌کنند و فقط اجازه می‌دهند با آن‌ها عکس بگیرد. این وضعیت ایران است. شما بدانید شعار «مرگ بر آمریکا» شعار بعد از انقلاب نیست. «مرگ بر آمریکا» از همان سال 32 که آمریکایی‌ها به طور کامل بر ایران مسلط شده‌اند شروع شده است. 16 آذر آغاز مرگ بر آمریکا و مرگ بر شاه در دانشگاه‌های ما هست. این شعار برای بعد از انقلاب نیست. بعد هم اعلام کردند و ارتش و ژاندارمری را گرفتند و گفتند «ما می‌خواهیم این‌ها را مدرن کنیم.»‌ و مسلط شدند. انگلیس‌ها بودند و حالا این‌ها هم آمدند. بعد گفتند «می‌خواهیم به شما وام بدهیم. حدود 7، 8 میلیون دلار وام نظامی بدهیم.» یعنی اسلحه‌های خودمان را بخرید و این اسلحه‌ها باز باید منافع ما را تأمین کند. شما این وسط فقط پول می‌دهید و عملگی می‌کنید به اسم این‌که ما به شما وام داده‌ایم. بعد هم شرکت‌های نفتی آمریکا با مدیریت سفارت آمریکا در تهران به سرعت شروع شد. هنوز جنگ بین‌الملل تمام نشده امتیازهای نفتی خود را گرفتند. امتیاز‌های جدید نفتی بود. چون در زمان رضا خان هم امتیازاتی گرفته بودند. این بار به طور جدی گرفتند. آمریکا به این شکل به طور مسلط وارد ایران شد. عرض کردم قبلاً نفوذهایی داشت اما این بار به بهانه‌ی جنگ آمدند و دیگر نرفتند و سال به سال و ماه به ماه مسلط‌تر شدند. زمان انقلاب ده‌ها هزار مستشار آمریکایی انگلیسی و اسرائیلی در تهران و شهرهای بزرگ ایران بودند و در ایران هیچ اتفاق مهم و نیمه‌ مهمی نمی‌افتاد مگر این‌که با اجازه‌ی آمریکایی‌ها باشد. حتی به شما بگویم آن زمان که دانشگاه زیادی نبود. می‌دانید زمانی که شاه سقوط کرد ما کلاً صد هزار دانشجو داشتیم. جمعیت ایران از آن موقع کمی بیشتر از دو برابر شده اما تعداد دانشجویان ما نزدیک به 60 برابر شده است. ما همین الان 5، 6 میلیون دانشجو داریم. یا مثلاً زمان قبل از انقلاب اغلب زنان بی‌سواد بودند. آن‌هایی هم که می‌خواستند باسواد بشوند و به عرصه‌ی عمومی بیایند با پوشش و حفظ عفت نبود. باید برهنه می‌شدند و می‌آمدند. باید امتیاز بدهی، باید به مردان فاسد امتیاز بدهی و الا نمی‌گذارند به عرصه‌ی علم و عمومی و جامعه بیایی. الان نزدیک به دو دهه است که 70 درصد دانشجویان ما خانم هستند. حالا آن زمان تحت عنوان علم و دانشگاه و پیشرفت همه‌ی این کارها را می‌کردند. اصلاحات، رفورم، پیشرفت و این‌که می‌خواهیم کارها را درست کنیم. «روزولت» زمان جنگ در همان سال‌های 44 و 45 و اواخر جنگ بین‌المللی دوم وقتی می‌خواهند به صورت ظاهری از ایران بروند و بعد از آن بیشتر با لباس شخصی ماندند گفتند «یک بندر در خلیج فارس و کل راه‌آهن ایران و گمرک و مرزهای ایران باید از طرف بین‌الملل تحت کنترل ما باشد.» یعنی تحت کنترل آمریکایی‌ها باشد که یک وقت ممکن است این‌جا یک جنگی بشود و ما باید کنترل داشته باشیم که جنگ به ایران نکشد. یعنی با این بهانه‌ها ماندند و گفتند «باید مدیریت کنیم تا شوروی از طریق ایران به آب‌های گرم دسترسی داشته باشد تا فکر اشغال ایران به سرش نزند.» بعد «ترومن» آمده است. آمریکا مجبور شده ظاهراً ارتش خود را به طور رسمی ببرد و به شوروی می‌گوید «چرا شما ارتش خود را نمی‌برید؟» کمونیست‌ها آمدند آذربایجان را گرفته‌اند و می‌خواهند جمهوری آذربایجان تشکیل بدهند. خلق آذربایجان را تشکیل بدهند و آذربایجان را از ایران تجزیه بکنند. پیشه‌وری و جریان‌های دموکرات آذربایجان بوده است. حزب دموکرات کردستان راه انداختند و جریان‌های چپ با گرایش کمونیستی در کردستان به وجود آوردند تا یک جمهوری مستقل در کردستان درست کنند و جدا شود. در گیلان نهضت میرزا کوچک خان جنگلی که یک مجتهد و یک روحانی باسواد درس‌خوانده است و علیه روس‌های تزاری، انگلیس‌ها و علیه دربار جنگ چریکی می‌کند و این سه نیرو با هم او را منگنه می‌کنند. با خیانت جناح چپ مارکسیستی جنگل خیانت می‌کنند و این نهضت شکست می‌خورد. او بخشی از گیلان و این جنگل‌ها را آزاد کرده تحت عنوان این‌که ما می‌خواهیم از این‌جا به تهران برویم و آن‌جا را آزاد کنیم. این‌ها همه جزو مشروطه‌خواهان بودند. آن‌ها آمدند جمهوری سوسیالیستی گیلان را اعلام کردند که گیلان را هم جدا کنند. خب شوروی داشت این کارها را می‌کرد. بعد رضا خان و انگلیس و بقایای قاجار و شوروی کمونیستی همه با هم ساختند و گفتند ایران را بین خودمان تقسیم کنیم منتها یک مقدار باید فیتیله‌ی ایده‌آل‌های خود را پایین بکشیم و کمی مدارا کنیم. ولی باید با هم بخوریم. میرزا کوچک خان شهید می‌شود و سر او را برای رضا پهلوی جایزه می‌برند و او هم پیش انگلیس‌ها می‌رود و می‌گوید «سر او را آوردم». شیخ محمد خیابانی مجتهد دیگری است که در آذربایجان قیام کرده و علیه استبداد می‌جنگد که او را هم با خیانت داخلی شهید می‌کنند. قبل از آن جریان دلیران تنگستان و رئیس‌علی دلواری بود که وصیت می‌کند «وقتی شهید شدم من را به کربلا ببرید و در آن‌جا دفن کنید.» ستارخان و باقرخان بودند که می‌دانید این‌ها همه آدم‌های مذهبی و متدینی هستند که می‌خواستند آن‌ها را به اسم ملی‌گراهای غیر دینی و حتی چپ معرفی بکنند. ستارخان از لوطی‌های بازار تبریز است و می‌گوید «من به فتوای مجتهد آمده‌ام و اگر شهید شدم من را به کربلا ببرید و در آن‌جا دفن کنید.» خب مشروطه منحرف شده است. شیخ‌ فضل‌الله نوری اعدام می‌شود. قبل از این‌ها اعدام شده است. بهبهانی و طباطبایی هر کدام به یک شکلی از رده خارج شده‌اند. یک عده‌ای ترور شده‌اند. رهبران اسلامی مشروطه  همه از رده خارج شده‌اند. یا اسیر در زندان هستند و یا کشته در میدان هستند و با چنین وضعی می‌آیند. شما بدانید که این اتفاقات قبل از این افتاده است. این چند دهه قبل از 16 آذر است. بعد اصطکاک‌هایی پیش می‌آید که آمریکا اعلام می‌کند ما از ایران نمی‌رویم. این تعبیری که من آوردم عین تعابیری است که در اسناد وزارت خارجه‌ی آمریکا موجود است و مربوط به همان سال 32 است که کودتا می‌کنند و قضیه‌ی 16 آذر هم پیش می‌آید. تحلیل آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها این است که منطقه‌ی خاور میانه از قبل توسط استعمار اروپا یعنی انگلیس‌ها، روس‌ها و فرانسوی‌ها شناسایی شده و روی این سه مورد جنگ داشتند. بعد سر و کله‌ی آمریکا هم پیدا می‌شود و می‌گوید «ایران از چند جهت مهم‌ترین کشور منطقه تشخیص داده شده است. یک، ایران در زنجیره‌ی شرق به غرب از ایران تا مصر و شمال آفریقا است. در زنجیره‌ی شمال به جنوب هست. همسایه‌ی شوروی کمونیست هست. نفت هم دارد و یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است. زیر پای ایران ثروت است ولی خودشان خبر ندارند و ما به این ثروت نیاز داریم.» شما می‌دانید که چرچیل در جنگ جهانی اول وزیر جنگ است و در جنگ جهانی دوم نخست‌وزیر انگلیس است. این آدم به ایران هم آمد و در قضایای کودتای 28 مرداد هم دست داشت. چرچیل یک جایی می‌گوید «اگر ایران را ما نگرفته بودیم و اگر سرزمین و نفت ایران نبود ما در جنگ اول و دوم شکست می‌خوردیم یعنی چون هم سرزمین و حکومت و هم نفت ایران را گرفتیم از سوخت هواپیماها و تانک‌ها و کشتی‌ها تا منطقه‌ی سوق الجیشی را تأمین کرد. یعنی اگر سه نقطه‌ی مثبت داشتیم که ما را نجات داد یکی از آن‌ها ایران بود و ما از ایران دست‌بردار نیستیم.» سه، چهار کشور استعمار اروپا اعلام می‌کنند که «از نظر ما تنها منطقه‌ی استراتژیک جهان این منطقه است و مهم‌ترین کشور آن ایران است.» یعنی انگلیس‌ها اعلام می‌کنند «ما به هیچ وجه ایران را از دست نخواهیم داد. ما از طریق ایران به ثروت و قدرت رسیدیم.» آمریکا در یک تقسیم‌بندی اعلام می‌کند که «ما پنج منطقه‌ی استراتژیک در جهان داریم که سه منطقه‌ی این‌ها از همه مهم‌تر هستند و مهم‌تر از این سه منطقه این منطقه است و باز در این منطقه مهم‌ترین کشور ایران است چون هم همسایه‌ی شوروی و رقیب ما هست، هم نفت دارد و هم به یک معنا سر چهارراه منطقه است. منتها دو مانع داریم. یکی فرهنگ دینی مردم ایران است که زیر بار نمی‌روند. این‌ها در فرهنگ دینی و مذهبی خود مفهوم جهاد و شهادت دارند و عزت و ذلت برای آن‌ها مهم است و با این نمی‌شود کنار آمد.» در اسناد آن‌ها هست که می‌گویند «ما ژاپن را هم گرفته‌ایم ولی فرهنگ شینتو و بودیزم فرهنگ مقاومت نیست و این‌ها تسلیم شدند.» دیگر در ژاپن فرهنگ سامورایی نداریم و آن‌ها مسلط هستند. در ایتالیا مقاومتی نشد. هنوز هم که هنوز است از زمان جنگ جهانی دوم که آمریکایی‌ها ایتالیا را اشغال کرده‌اند بیرون نرفته‌اند. ارتش ایتالیا ارتش مستقلی نیست. آلمان هنوز تحت اشغال است. این را من قبلاً هم گفته‌ام. یک وقتی در دانشگاه توکیو جلسه‌ای داشتیم که سالگرد همین هیروشیما هم بود. البته موضوع بحث ما راجع به فلسفه‌ی دین و فلسفه‌ی تکنولوژی بود ولی چون در همان زمان بود اعلام کردند که «برای قربانیان یک دقیقه سکوت کنید.» سکوت کردیم و بعد من گفتم چرا سکوت می‌کنید؟ یک دقیقه هم حرف بزنید. یک دقیقه سکوت کردیم، حالا یک دقیقه هم حرف بزنیم. پرسیدم این بمب را چه کسی انداخته است؟ آیا این‌ها جزو بلایای آسمانی بوده است؟ به یک نحوی می‌گویند بمباران هیروشیما که انگار یک زلزله یا سیل بوده است. گفتم این‌ بمب‌ها خودش یک مرتبه در ژاپن افتاده یا یک کسی این‌ها را انداخته است؟ چرا راجع به قربانی‌ها حرف می‌زنید ولی هیچ وقت راجع به آمریکا حرف نمی‌زنید؟ خب یک بار هم آمریکا را محکوم کنید. باور کنید این استادها و رؤسای دانشگاه‌ها به هم نگاه کردند. یکی قهوه خورد، یکی با موبایل خود سرگرم شد، یکی با بغلی حرف زد، کسی که مجری بود گفت «بله. خیلی حادثه‌ی اسف‌انگیزی بود ولی حتماً لازم بوده آمریکایی‌ها این کار را بکنند.» آن‌ها را به این شکل تربیت کرده‌اند. گفتم این حرف تو از بمب اتم خطرناک‌تر است. اقلاً هیچ چیز نگو. بعد که بیرون آمدیم یکی دو نفر از آن‌ها آمدند و گفتند «ژاپن ایران نیست. نه مردم ژاپن مردم ایران هستند و نه حکومت ژاپن حکومت ایران است. مگر ما جرئت داریم در این‌جا علیه آمریکا حرفی بزنیم؟» گفت «هنوز چند دهه است که دست دختر و پسر ما را می‌گیرند و به پادگان‌های خود می‌برند و اگر به آن‌ها تجاوز بکنند ما حق نداریم حرفی بزنیم. حالا شما به ما می‌گویی محکوم کنید؟» این ژاپن است. کره‌ی جنوبی و ایتالیا هم همین‌طور است. من یک وقتی در دانشگاه میلان و رم جلسه‌ای دعوت بودم. یکی از استادهای آن‌جا گفت «من عضور شورای شهر میلان بودم.» ایشان گفت «وزیر جنگ ایتالیا هنوز هم که نصب می‌شود دو قسم باید بخورد. در جلسه‌ی عمومی به پرچم ایتالیا قسم می‌خورد و در یک جلسه‌ی 5، 6 نفره‌ی خصوصی باید به پرچم آمریکا قسم بخورد.» یعنی باید بگوید من وفادار به پرچم آمریکا هستم و آمریکا ما را از دست فاشیسم نجات داد و ما نوکر آمریکا هستیم. این‌ها می‌خواستند با ایران هم همین کار را بکنند و کرده بودند. هم اروپایی‌ها و هم آمریکایی‌ها می‌گویند «از نظر ما مهم‌ترین منطقه‌ی جهان این‌جا هست.» بعد این تعبیر را دارند و می‌گویند «اصلاً ادامه‌ی حیات اروپا و آمریکا بدون ایران و بدون نفت ایران و بدون سرزمین ایران در خطر می‌افتد. ما بخش مهمی از ثروت و سرمایه‌ی اروپا و آمریکا را از ایران بردیم. خیلی از پیروزی‌های ما مدیون ایران بود و مردم هر ده، بیست سال یک بار یک حرکتی می‌کردند و ما این‌ها را سرکوب می‌کردیم تا بالاخره توانستیم فرهنگ این‌ها را عوض کنیم و یک نسلی تربیت کنیم که اگر بابای شاه با زور چماق زنان را بی‌حجاب می‌کرد در زمان پسر خودشان بیایند و بی‌حجاب بشوند. اگر در زمان مشروطه علیه انگلیس شعار می‌دادند کاری کنیم که در زمان پهلوی این آرزو را داشته باشند که به یک آمریکایی یا انگلیسی دست بزنند تا متبرک بشوند.» شما می‌دانید این دانشگاه پهلوی که در شیراز ساخته شد مشترک ایران و آمریکا بود. استاد از آمریکا آوردند تا به زبان انگلیسی به دانشجوی ایرانی درس ادبیات فارسی بدهد. این‌قدر مسخره بود. تحقیرآمیز بود. استاد آمریکایی در دانشگاه شیراز، شهر سعدی، شهر حافظ بیاید و به دانشجوی ایرانی به زبان آمریکایی و انگلیسی ادبیات فارسی یاد بدهد و استاد ادبیات فارسی بشود. فرهنگ آن‌ها هم رایج بود. ما آن زمان انجمن ایران و آمریکا و ایران و انگلیس می‌رفتیم و زبان می‌خواندیم و پیش همکلاسی‌های خود در مدرسه‌ی راهنمایی پز می‌دادیم. مثلاً می‌گفتند «شما کجا زبان خوانده‌اید؟» می‌گفتیم من در انجمن ایران و آمریکا خوانده‌ام. استاد ما از آمریکا آمده است. این پزهای ما بود. بعد فرهنگ را طوری ساختند که یادم می‌آید در روزنامه‌ی کیهان یا اطلاعات عکس دو پسر را انداخته بودند که پسرهای دو نفر از سرلشکرها و ژنرال‌ها و افسرهای شاه بودند که می‌خواستند این دو با هم ازدواج کنند. در روزنامه و در‌ صفحه‌ی اول این را زده بودند و سر کلاس بچه‌ها بحث می‌کردند کدام از این‌ها داماد هستند و کدام عروس هستند. این بحث آن روز کلاس بود. این فرهنگی بود که ساختند. بزرگ‌ترین آرزو این بود که به آمریکا برویم یا آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها به این‌جا بیایند و ما به لباس آن‌ها دست بزنیم یا به ما نگاهی بکنند. هنوز هم این فرهنگ حفظ شده است. شما می‌بینید 40 سال از انقلاب گذشته و هنوز یک رگه‌ای از این فرهنگ در جامعه‌ی ما و حتی در حکومت ما هست. همین چند هفته پیش دیدید که یکی از مسئولین کشور گفت «ما باید مدیر و شهردار را از غرب بیاوریم.» صد سال پیش عین همین حرف را «میرزا ملکم» گفت. گفت «ما باید از انگلیس وزیر بیاوریم.» گفت «کل ایران را به دست کمپانی‌های این‌ها بدهید. هر چه می‌خورند، بخورند و نوش جان‌شان باشد ولی یک چیزی هم به ما برسد.» می‌گوید ما این فرهنگ را در دهه‌ی 40 و 50 در ایران نهادینه کرده بودیم. در اسناد لانه‌ی جاسوسی گزارشی هست که مضمون آن این است که می‌گوید طوری شده که برای مشروب‌فروشی‌ها و فاحشه‌خانه‌ها در ایران صف بسته‌اند و مسجدها و کتابخانه‌ها خالی است. هیچ کس دیگر نه به مسجد می‌رود و نه به کتابخانه می‌رود ولی همه در صف فاحشه‌خانه و مشروب هستند. می‌گوید ما نسلی که می‌خواستیم را در ایران ساخته‌ایم. این نسل دیگر انقلاب نمی‌کند. این نسل خودکفایی و تولید علم و استقلال و عزت را نمی‌فهمد. این معجزه‌ی امام و انقلاب بود که از همان نسل این انقلاب را بیرون کشید. ما آدم شراب‌خوار زناکار داشتیم که تغییر کرده بود و به جبهه آمد و غواص شد، نماز شب می‌خواند و خط‌شکن بود و شهید هم شد. این‌ها معجزه‌ی اسلام بود. همان‌ها را به این‌جا آورد. یک عده‌ای می‌خواهند باز این بچه‌ها را به همان‌ها تبدیل کنند و داخل کشور و داخل حکومت هم هستند. این دموکرات و جمهوری‌خواه هم نداشت. یعنی دموکرات‌ها وحشی‌تر از جمهوری‌خواهان و جمهوری خواهان وحشی‌تر از دموکرات‌ها بودند. شما ببینید همین الان حتی در جمهوری اسلامی کسانی می‌گویند این ترامپ دیوانه است و الا از رئیس‌جمهورها و دولت آمریکا که کسی بهتر نیست. این روانی است. مشکل این شخص است. مشکل اخلاقیات شخصی این است و مشکل آمریکا نیست. یا می‌گویند «جمهوری‌خواهان بد هستند و دموکرات‌ها خوب هستند.» بیشترین کشتارها و کودتاها و جنایت‌ها اتفاقاً در زمان دموکرات‌ها شده است. این اتفاقات بیشتر از زمان جمهوری‌خواهان افتاده است. این‌ها سر و ته یک کرباس هستند. انقلاب 57 زمان دموکرات‌ها بود که هزاران هزار نفر را در خیابان به مسلسل بستند. الان شما ببینید تا همین الان و حتی در جمهوری اسلامی می‌گویند این ترامپ بد است و دوره‌ی این که تمام شود خوب می‌شود. اوباما خوب بود، کارتر خوب بود و این بد است. یا دموکرات‌ها خوب هستند و جمهوری‌خواهان بد هستند. این همه سر همه‌ی این مسائل رسوا شدند و هر چه تعهد و قول بوده روی هوا رفته و دروغ‌هایی که به مردم گفتند و تعهدهای دروغی که آمریکایی‌ها و غرب و اروپایی‌ها دادند مشخص شده و باز حالا می‌گویند «آمریکایی‌ها بد هستند ولی اروپایی‌ها خوب هستند.» اصلاً اروپا مستقل از آمریکا راجع به ما غیر از وراجی موضعی دارد؟ هنوز این‌ها حاضر نشده‌اند در برابر عقب‌نشینی‌های این طرف حتی یک بانک اروپایی برای ما حساب باز کند. اتحادیه‌ی اروپا گفت نمی‌شود. انگلیس گفت نمی‌شود. فرانسه گفت نمی‌شود. آلمان گفت آمریکا ناراحت می‌شود. اقتصاد خود ما ضربه می‌خورد و بعد در آخر به یک کشور الکی به نام «لوگزامبورگ» که به اندازه‌ی یک شهرستان ما هست گفتند یک بانک به ما بدهید که آن هم گفت «نه. اروپا قول داده است. من که قول نداده‌ام. من یک جزئی از اروپا هستم.» این‌ها این‌طوری هستند. در حضور شما یک دوره‌ی فشرده‌ی آمریکاشناسی و غرب‌شناسی دیدید. البته هنوز جنایت‌های این‌ها را ندیده‌اید که چه کار می‌کردند که اول انقلاب شکنجه‌گرهای ساواک محاکمه شدند. خیلی از آن‌ها فرار کردند که الان در خارج علیه انقلاب مشغول فعالیت هستند. ولی آن دو، سه نفری که گیر افتادند می‌گفتند «ما دوره‌های آموزش داشتیم و هر 6 ماه یک بار به لندن یا واشینگتن یا تلاویو می‌رفتیم و آموزش جدیدترین انواع شکنجه می‌دیدیم. این‌که چطور پوست بکنیم. چطور تخم چشم را فشار بدهیم که تا مرز کوری برود ولی کور نشود. چطور بدن را بسوزانیم. چطور آدم زنده را تفت بدهیم. چطور شلاق بزنیم که استخوان را تراش بدهد ولی نشکند.» همین حقوق بشری‌ها و همین آمریکایی‌ها به این‌ها آموزش می‌دادند که چطور ناخن بکشید، چطور کتف بشکنید، چطور فک را بشکنید که تا 48 ساعت درد بگیرد و حتی نتواند آب بخورد، چطور جا بیندازیم. همه‌ی این‌ها را آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها آموزش می‌دادند. چون تحلیل آن‌ها همان موقع این بود که اروپا می‌گفت «60 درصد اقتصاد اروپا به نفت خلیج فارس وصل است و اغلب آن در ایران است.» در زمان دولت مصدق و در زمان همین کودتای 28 مرداد «آیزن هاور» با انگلیس‌ها تقسیم کار می‌کند و می‌گوید «از یک طرف احساسات ملی و مذهب مردم ایران تحریک شده است و باید بین رهبران این نهضت اختلاف بیندازیم» و این کار را کردند. جریان مصدق، جریان کاشانی، جریان نواب صفوی پیش آمد و همه به جان هم افتادند. چگونه مردم را مأیوس کنیم؟ چگونه مردم مذهبی را بترسانیم که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند کمونیست‌ها می‌آیند. چگونه روحانیون را بترسانیم که از ترس کمونیست‌ها بگویند همین شاه باشد بهتر از کمونیست‌ها است. طوری می‌شود که طلبه‌های مبارز و نواب صفوی به قم می‌روند و در مدرسه‌ی فیضیه کتک می‌خورند. یعنی طلبه‌، طلبه را کتک می‌زند. در این‌جا عمدتاً یک دانشگاه تهران بود. بعد تبریز و مشهد و بعد چند شهر دیگر دانشگاه درست شد. این‌ها همه بعد بود ولی آن زمان دانشگاه تهران اصل بود. یک دوره‌ای رسید که بیش از نیمی از دانشجویان و اساتید و حتی کارمندان و حتی نظافت‌چی‌های دانشگاه‌ها به میتینگ‌های حزب توده و کمونیست‌ها می‌رفتند و همه هم خانواده‌های مذهبی بودند و بچه مسلمانی که نماز می‌خواند می‌گفت ما جرئت نمی‌کردیم و یک سوراخی پیدا می‌کردیم و زیر پله‌ای نماز می‌خواندیم و وسط‌های نماز می‌آمدند روی ما تف می‌انداختند و فحش می‌دادند و متلک می‌گفتند. حتی یکی، دو بار حمله کردند تا ما را کتک بزنند برای این‌که نماز می‌خواندیم. این وضعیت دانشگاه‌ها بوده است. شما الان را نگاه نکنید که موقع اعتکاف چند ده‌هزار دانشجو و استاد در نوبت اعتکاف قرار می‌گیرند. اصلاً چنین چیزی در کل دنیا و در هیچ دانشگاهی نیست. کجا دانشگاه‌های ما این‌طور بوده است. خود حزب توده می‌گوید «نصف دانشجویان و اساتید عضو حزب توده هستند و یک چهارم هم سمپات و طرفدار ما هستند.»‌ این جریان بوده است. خب در آن زمان هم احساس خطر از چپی‌ها و هم مسائل مختلفی بود. کودتا بر سر همین مسائل اتفاق می‌افتد که احساس می‌کنند ملت ایران و حکومت ایران از کنترل آن‌ها خارج شده است. نفت دارد ملی می‌شود و انگلیس باید برود و وقتی که انگلیس برود آمریکا نمی‌تواند بیاید. حالا نکات دیگری هم هست. من سندها و یادداشت‌هایی آورده بودم ولی چون می‌خواهم به بحث دوم هم بپردازم به این‌ها نمی‌رسم. این تا حدود بعد سیاسی بود که 16 آذر سال 32 در چه مقطعی و با چه اهدافی اتفاق افتاد و بعد از آن چه شد تا انقلاب اسلامی پیش آمد. و اما بعد آکادمیک قضیه چیست؟ شما ببینید این تحول در نظام آموزشی در کشور از زمان قاجار شروع شد. یعنی شاید اگر بخواهند بگویند کسی می‌خواسته کشور را مدرن کند و مدرنیته را بیاورد و اگر واقعاً قهرمانی باشد قهرمان آن ناصرالدین شاه قاجار است. تمام ارتباطات اساسی با غرب و روس‌ها و انگلیس‌ها و فرانسه در زمان ناصرالدین شاه پیش آمده است. رابطه‌ی دیپلماتیک ایران و آمریکا در آن زمان برقرار شده است. اصلاً دوربین عکاسی، دوربین فیلمبرداری، سینما، اولین اتومبیل و ماشین، اولین خط آهن و راه‌آهن، اولین سدها و پل‌ها به دست مهندسان اروپایی در زمان قاجار شروع شده است. این که می‌گویند در زمان پهلوی بوده است دروغ است. اولین خط تلگراف، اولین خط آهن، اولین جاده‌های شوسه، اولین بندرگاه که کشتی‌های بزرگ به آن آمدند، در زمان ناصرالدین شاه ساخته شد. بخش مثبت آن عمدتاً به دست امیرکبیر شروع شد. کارخانه‌های بزرگ صنعتی دایر کردند که جلوی واردات را بگیرند و تولید داخلی را تقویت کنند. مثلاً یک نمونه‌ی این کارها در آن زمان این بود که چون ایران در جنگ‌ها شکست می‌خورد و ضعیف شده بود و اسلحه‌ی مدرن نداشت امیرکبیر می‌رود و یک عده مهندس نظامی می‌آورد. می‌گوید نمی‌شود از روسیه و انگلیس مهندس آورد چون این‌ها دشمنان ما هستند و اجازه نمی‌دهند. از چند کشور اروپایی مثل اتریش مهندس می‌آورد و می‌گوید ما به شما پول می‌دهیم تا برای ما توپ بسازید تا بتوانیم اگر کسی به ما حمله می‌کند حداقل دو گلوله‌ی توپ به آن‌ها بزنیم و الا بخشی از ایران را روس‌های تزاری بردند و بخشی از ایران را انگلیس‌ها جدا کردند و بعد هم بحرین و بعد هم که کل ایران گرفتند. کل ایران را بردند. یک نمونه را به شما می‌گویم که بدانید این‌ها چطور جلوی تولید داخلی را می‌گرفتند. در اصفهان با کمک مهندس‌های اتریشی یک کارخانه‌ی توپ‌سازی ساخته‌اند که ما یک واحد توپخانه‌ی خودی در ارتش داشته باشیم که نتوانند به این شکل به ما حمله کنند و هزار کیلومتر، هزار کیلومتر از ما بگیرند. در آن مقطع یک شبه تحریم و یک شبه محاصره‌ای هم اتفاق افتاده بوده است. نیروی دریایی انگلیس به کل منطقه مسلط بوده و نمی‌گذاشتند چیزی بیاید. شما می‌دانید سر قضیه‌ی نفت همین‌طور شد. یعنی وقتی نفت ما ملی شد انگلیسی‌ها و غربی‌ها تحریم کردند. اول گفتند شما که بلد نیستید نفت استخراج کنید. بعد این‌ها گفتند «ما کنار دست شما بوده‌ایم و مقداری یاد گرفته‌ایم و بقیه را هم از شما و کسان دیگر کمک می‌گیریم و کم‌کم یاد می‌گیریم.» گفتند نه. تحریم علمی کردند. آموزش تکنولوژی نفت اعم از پالایش و استخراج هرگز اتفاق نمی‌افتد. بعد انگلیس‌ها اعلام کردند اصلاً نفت ایران تحریم بشود. همین کاری که سر قضیه‌ی هسته‌ای جلوی چشم شما کردند قبلاً با نفت شد. بعد گفتند نفت کثیف است و لباس‌های شما کثیف می‌شود. ما برای شما نفت استخراج می‌کنیم و به شما هم می‌دهیم. مثل این‌که الان می‌گویند هسته‌ای خطرناک است. خب اگر هسته‌ای خطرناک است شما کل انرژی کشور خود را با هسته‌ای اداره می‌کنید. نفت ما هم که تا 30، 40 سال دیگر یا تمام می‌شود و یا ارزش الان را ندارد. بعد ما اگر بخواهیم همین نفت را از شما بخریم به تعبیر رهبری استکان به استکان به ما می‌فروشند و نه بشکه به بشکه و سر هر چیزی هم جلوی آن را می‌گیرید و پیچ آن را می‌بندید. عامل فشار است. کشاورزی و صنعت و انرژی ما باید بر اساس هسته‌ای باشد. خب دیدید که جلوی چشم شما چه کردند. «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» که برای آخرت نبود. سانتریفیوژها برای همین دنیا بود. قرار بود مشکلات اقتصاد را حل کند. بحث آخرت نبود. این‌ها جلوی چشم شما اتفاق افتاد. فشار غرب و انفعال غرب‌زدگان در داخل اتفاق افتاد. آن چرخ سانتریفیوژها و این هم چرخ اقتصاد شد. هنوز هم باز وعده می‌دهند. این قضایا قبلاً هم بود. بر سر ملی شدن نفت هم همین قضایا بود. نفت ایران را تحریم کردند و گفتند «نمی‌گذاریم کسی یک قطره نفت از ایران بخرد. حالا شما نفت را ملی کنید.» و بالاخره کودتا کردند و دوباره برگشتند. اسم آن نفت ملی ایران شد ولی کنسرسیون آمدند و دوباره سهمیه‌بندی شد و دوباره بر کل ایران مسلط شدند. این‌ها دوباره می‌خواهند به ایران برگردند و مسئله‌ی آن‌ها انرژی هسته‌ای و فلسطین و این چیزها نیست. منطقه از کنترل آن‌ها خارج شده است و این اولین بار است که این اتفاق می‌افتد. آمریکا در طول تاریخ هیچ وقت به این شکل شکست نمی‌خورده است. از وقتی که اسرائیل به وجود آمده شکست نخورده بود و شکست‌ناپذیر بود ولی به دست این انقلاب چهار شکست پشت سر هم خورده است. این انقلاب آمریکا را در دهه‌ی 50 از ایران بیرون کرد و در دهه‌ی 90 از کل منطقه بیرون کرد. امروز 5، 6 کشور اصلی منطقه جزو اردوگاه‌ اسلامی شده است. این‌ها پیروزی‌های بزرگی است. ولی یک عده پیروزی را شکست نشان می‌دهند تا شکست‌های خود را به شما پیروزی نشان بدهند. یک بعد هم بحث تولید علم است. اصلاً این مسئله‌ی انقلاب فرهنگی که امروز سالگرد تشکیل شورای انقلاب فرهنگی است چه بوده است؟ این بحث هم تازه نبود. از همان زمانی که ایران تحت سلطه‌ی انگلیس و روس‌های تزاری قرار گرفت و بعد که شوروی کمونیستی آمد و بعد سر و کله‌ی آمریکایی پیدا شد و 70، 80 هزار مستشار آمریکایی به این‌جا آمدند. شما می‌دانید که رئیس‌های دانشگاه‌های ما باید از سفارت آمریکا اجازه می‌گرفتند و می‌گفتند «ما می‌خواهیم ایشان را برای ریاست دانشگاه تهران بگذاریم. آیا اجازه هست؟» لیست وزیر و کیل‌های قلابی را اول دربار تأیید می‌کرد و بعد به سفارت آمریکا و سفارت انگلیس می‌دادند و می‌گفتند «شما بفرمایید که آیا کسی را جایگزین کنیم؟ کسی را برداریم؟» ایران این‌طوری بوده است. رادیو و تلویزیون، ارتش، پلیس، نفت، رئیس دانشگاه، سینما و همه چیز ایران تا آموزش شکنجه در شکنجه‌گاه دست آمریکایی‌ها بوده است. نسل شما که این چیزها را ندیده و اصلاً خیلی از این چیزها را نمی‌دانید. خیال می‌کنید آمریکا همین است که در هالیوود نشان می‌دهند. فقط دویست و خرده‌ای سال از عمر آمریکا می‌گذرد ولی ایران فقط 7 هزار تاریخ مکتوب دارد. دویست و چند سال از عمر آمریکا می‌گذرد و اصل آن هم با جنگ و غارت و هولوکاست و قتل عام ده‌ها میلیون سرخ‌پوست و سیاه‌پوست شروع شده است. بعد در این دویست و چند سالی که آمریکا به وجود آمده دویست و چند جنگ راه انداخته است. متوسط سالی یک جنگ راه انداخته است. این‌ها همه چیز را با جنگ و غارت پیش می‌برند. همین الان هم هر چه جنگ در دنیا هست آمریکا هم در آن هست. آن جاهایی هم که نیستند آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها پشت صحنه هستند. این‌ها با جنگ و غارت اقتصاد و مدرنیته را ساختند. 16 آذر اعتراض به این نوع مدرنیته بود. شما جایی را مدرن نمی‌کنید. شما فقط غارت را مدرن کردید. راجع به محتوای بحث‌ها بگویم. شما ببینید همین جنبش دانشجویی و 16 آذر که می‌گویند. خب سازمان این دانشگاه تهران را اول با مستشاران انگلیسی و عمدتاً با نظام آموزشی آمریکا و در گفتمان آموزش فرانسوی ساختند. یعنی ترکیبی از این سه بود. اول هم که دانشگاه تهران را ساختند زبان فرانسه بود. ببینید کلاً هر جایی را که فرانسوی‌ها گرفتند زبان فرانسه را اجباری کردند و گفته‌اند «زبان علم، زبان فرانسه است.» هر جایی را انگلیس‌ها گرفتند انگلیسی اجباری شد. ایران سهم انگلیس‌ها بود. انگلیسی اجباری شد و تا همین الان هم اجباری است. عراق و ایران و هند سهم انگلیس شدند. الجزایر، لبنان، سوریه و مراکش برای فرانسه بودند و زبان فرانسوی اجباری شد و گفتند «زبان فرانسه، زبان علم است.» لیبی برای ایتالیا بود و زبان ایتالیایی اجباری شد. قاره‌ی آمریکا را قبلاً اسپانیایی‌ها گرفتند و گفتند «زبان اسپانیولی زبان علم است.» بعد وسط آن قاره برزیل برای پرتقال بود و زبان پرتقالی داشتند. الان هم آن‌ها پرتقالی صحبت می‌کنند. گفتند «زبان علم، زبان پرتقالی است.» هر جایی را که ارباب گرفت گفت «زبان علم، زبان ماست.» ایران سهم انگلیس بود. اول به اسم ادبیات فارسی و پارسی و ایران باستان بیاییم لغات بیگانه را بیرون کنیم. منظورشان عربی بود. می‌خواستند به اسم زبان فارسی با زبان عربی مبارزه کنند که زبان قرآن بود. دین و فرهنگ و تاریخ علم ایران را از ما جدا کنند. ما هر چه دانشمند داریم و همه‌ی این اسم‌هایی که در فیزیک و شیمی و پزشکی و فلسفه و فقه می‌شنوید برای ایران بعد از اسلام است. شما از ایران قبل از اسلام ده اسم دانشمند بگو. هر چه برای ما مطرح است و در تاریخ ما مانده است، از فیزیکدان، ریاضی‌دان، منجم، پزشک، جراح، معمار، فیلسوف، متکلم، همه برای بعد از اسلام است. خب به اسم مبارزه با زبان عربی و زبان بیگانه و این‌که اسلام دین عرب بوده که بر ما تحمیل شده و زبان عرب زبان ما نیست خواستند این کار را بکنند. اصلاً مگر زبان فارسی از زبان عربی قابل تفکیک است؟ شما همین الان اگر بخواهید بدون هیچ کلمه‌ی عربی فارسی حرف بزنی هیچ کس نمی‌فهمد چه می‌گویی. اصلاً کسی نمی‌فهمد چه می‌گویی. زبان پهلوی و زبان اوستایی و زبان دربار را داریم که در همان زمان قبل از اسلام هم اکثر مردم به این زبان‌ها صحبت نمی‌کردند. ایران که زبان واحدی نداشته است. خط واحدی نبوده است. وقتی انگلیس‌ها رضا خان را آوردند سفیر انگلیس می‌گوید «ما به او گفتیم می‌خواهیم تو را شاه ایران بکنیم و اسم خانوادگی تو مناسب نیست.» چون به او «میرپنج» می‌گفتند چون همیشه مسلح بود و دو، سه اسم لاتی هم داشت. چون می‌دانید که رضا خان هم بی‌سواد بود و هم معتاد به مواد مخدر و تریاک بود و هم معتاد به مشروب بود و سواد خواندن و نوشتن هم نداشت. بعد این را آوردند و شاه ایران کردند. یک نام دیگر هم «پالانی» بود که جزو ایل و تبار آن‌ها بود و در آن منطقه گاهی به این‌ها «پالانی» می‌گفتند. بعد گفتند «پالانی که نمی‌شود گفت» سفیر انگلیس به رضا خان می‌گوید «می‌خواهیم اسم تو را پهلوی بگذاریم.» رضا خان می‌گوید «پهلوی یعنی چه؟ معنی پهلوی چه هست؟» نمی‌داند چه هست. او می‌گوید «خط پهلوی که برای قبل از اسلام در ایران بوده را نشنیده‌ای؟» به این شکل آوردند. به اسم زرتشت و ایران باستان و ایران قبل از اسلام و ساسانی و هخامنشی برای این رژیم ایدئولوژی درست کردند و خواستند به اسم پاسداشت فارسی عربی و اسلام را حذف کنند و بعد به اسم مدرنیته آمدند الفبا و خط فارسی را نابود کنند و به جای آن خط لاتین را به ایران بیاورند. یعنی همان کاری که در ترکیه کردند. به اسم فارسی عربی را حذف کنند و بعد به اسم مدرن شدن و پیشرفت لاتین و انگلیسی را به جای فارسی بیاورند. مثلاً «آخوندزاده» جزو پدران شعار «تفکیک دین از سیاست و ایران باستان» است. خود او چه کسی است؟ خود او تابعیت ایران ندارد. تابعیت روس دارد. این آقایی که ناسیونالیزم ایرانی و پان‌فارسی و پان‌ایران را مطرح می‌کند روس است. وقتی که ایران از آن منطقه جدا می‌شود می‌گویند «از این به بعد هر کسی یا ایرانی است یا روسی است.» ایشان می‌گوید «من می‌خواهم روسی باشم.» بعد در ارتش روسیه است و دیلماج و مترجم سفارت است. وقتی که شاه قاجار تاج‌گذاری می‌کند آخوندزاده جزو هیئت روسی آمده است و جزو میهمانان است. می‌گوید «من ننگ دارم که ایرانی باشم.» این آدم جزو پدران تفکیک دین از سیاست است و می‌گوید ما باید به ایران قبل از اسلام برگردیم. تو حاضر نیستی همین الان ایرانی باشی و جزو ارتش روس هستی. حالا از ایران باستان حرف می‌زنی؟ همین‌هایی که می‌گفتند «ایران باستان و فارسی خالص و عربی‌زدایی و ملازدایی» و همین آخوندزاده کسانی بودند که گفتند بیایید خط لاتین را بگذاریم. همین خط فارسی است که مانع پیشرفت است. چون حروف مشابه دارد. حروف صدادار و بی‌صدا دارد و همین چرندیاتی که می‌گفتند. می‌گفت اگر ما لاتین بنویسیم زود پیشرفت می‌کنیم. کلاهبرداری را ببینید. بعد هم رژیم رضا خان اول آمد این کارها را بکند و لاتین بکند و بعد دید نشد و مقاومت شد و ایران مثل ترکیه نشد، یکی کشف حجاب خانم‌ها، یکی تغییر لباس و غربی کردن لباس آقایان بود. اول هیئت سینه‌زنی راه می‌انداخت و به سرش گل می‌مالید و وقتی که سر آخوندها را کلاه گذاشت و بعضی از علما گفتند که انگار این فرق می‌کند و می‌خواهد کشور پیشرفت کند و دین هم باشد و به سر کار آمد روضه‌ی امام حسین را ممنوع کرد و گفت خانم‌ها باید برهنه بشوند چون ما می‌خواهیم پیشرفت کنیم. پیشرفت اصلاً از پایین شروع نمی‌شود. پیشرفت از بالا شروع می‌شود. مشروب‌فروشی، دیسکو، بی‌حجابی باب شد و گفت ریش‌های خود را بزنید، کلاه خود را بردارید، حجاب خود را بردارید، عمامه‌ی آخوند‌ها را بردارید و بعد هم خواست خط را لاتین کند و وقتی که دید نمی‌شود گفت خط فارسی بدون عربی باشد. یک مرتبه انگلیس‌ها این‌ها را به ساسانی‌ها وصل کردند و ساسانی‌ها را هم به هخامنشی‌ها و کورش وصل کردند. اصلاً این‌ها چه ربطی به هم دارند؟ ساسانیان کجا و هخامنشیان کجا؟ اصلاً مگر این‌ها یک تیپ بودند؟ ساسانی‌ها کجا و شما کجا؟ حالا ساسانی‌ها هر جنایتی که می‌کردند یک قدرتی بودند و مدام با غرب در جنگ بودند. اصلاً کل تاریخ غرب و شرق تاریخ دو ابرقدرت ایران و روم است. ایران ابرقدرت شرق است و روم ابرقدرت غرب است و این‌ها یکسره با هم در حال جنگ هستند. شما که نوکر غرب هستید. ساسانیان که نوکر رومی‌ها نبودند و با آن‌ها می‌جنگیدند. اگر هخامنشی هستید هم که هخامنشی‌ها رفتند و تا آتن را گرفتند. بعد هم آن‌ها آمدند. اسکندر مقدونی آمد و کل ایران را به آتش کشید. مگر هخامنشی‌ها نوکر غرب بودند؟ شما که نوکر غرب هستید. شما آمدید لباس مرد و زن این ملت را از تنش در آوردید و خواستید به آن‌ها لباس غربی بپوشانید. زبان آن‌ها را عوض کردید. منابع آن‌ها را به غارت آن‌ها دادید. این وضعیت آن‌ها است. در مورد جنبش دانشجویی هم به شما بگویم که الان در اروپا و آمریکا جنبش دانشجویی نیست و همه سرکوب شده است. در حالی که دهه‌ی 60 و 70 میلادی ما در آمریکا جنبش دانشجویی داشتیم. تا حدی که کشته دادند. یعنی دانشجویان آمریکا مدام علیه حکومت تظاهرات می‌کردند. یکی بر سر حمایت از سیاه‌پوست‌ها و مبارزه با نژادپرستی بود و یکی مبارزه با سرمایه‌داری و دفاع از طبقات محروم بود که گرایش‌های چپ و سوسیالیستی بود و یکی هم جریان‌های ضد جنگ ویتنام و این‌ها بود. چقدر دانشجو‌ها در صحنه کتک می‌خوردند و به زندان می‌رفتند و حتی کشته می‌شدند. جنبش دانشجویی سرکوب شد. مثل جنبش سیاهان، مثل جنبش زنان و جنبش کارگران و سوسیالیست‌ها که همه‌ی این‌ها در آمریکا سرکوب شد. این‌ها فقط حدود 11 هزار چهره‌ی استاد دانشگاه و کارگردان سینما و روزنامه‌نگار مشهور را اخراج و بازداشت کردند و تصفیه کردند و گفتند ما احتمال می‌دهیم که شما سوسیالیست باشید. رسماً رئیس جمهور آمریکا به کنگره‌ی آمریکا آمد و گفت «سوسیالیزم یک عقیده نیست، یک توطئه است.» شما به این شکل تصفیه‌ی ایدئولوژیک کردید. دانشگاه‌ها و هالیود را تصفیه کردید. همین «چارلی چاپلین» یکی از کسانی است که به اتهام چپ بودن و منتقد سرمایه‌داری آمریکا است فعالیت‌هایش را ممنوع کردند و به اروپا آمد و فیلم‌های خود را ساخت. به او گفتند اگر به آمریکا برگردی تو را می‌گیریم. خیلی‌ها این‌طوری بودند. حالا این‌ها به شما می‌گویند سینما هنر است و نباید با ایدئولوژی قاطی بشود. دانشگاه‌ها نباید ایدئولوژیک بشود. جنبش دانشجویی 1967 بعد از جنگ جهانی اول و بعد از جنگ جهانی دوم بود. مقاومت‌های دانشجویی بود. آلمان جنبش دانشجویی داشت. آن‌ها کشته دادند. فرانسه جنبش دانشجویی داشت و کشته داد. همین قضایایی که الان در فرانسه هست و شما می‌بینید که امروز شنیدم به سه، چهار شهر دیگر فرانسه مثل مارسی هم کشید و به بلژیک و هلند هم کشیده است. یعنی مردم در اروپا تحت فشار اقتصادی سرمایه‌دارها هستند. این همان جنبش «نه به سرمایه‌داری و نه به لیبرالیزم» است که دوباره احیا می‌شود. در دانشگاه‌ها این‌ها را سرکوب کردند و لیکن تا چند دهه در همه‌ جای دنیا اعم از آفریقا و آسیا و اروپا و آمریکای لاتین هر دانشجویی می‌خواست کاری بکند خودش را به دانشجو‌های جنبش 1967 در آلمان و فرانسه تشبیه می‌کرد. انگلستان که هیچ وقت جنبش دانشجویی نداشته است. اصلاً انگلستان هیچ وقت اجازه نداده در هیچ دانشگاه انگلیس بحث سیاسی بشود. کلاً موقوف است. الان در دانشگاه‌های فرانسه و آمریکا و آلمان هم اجازه‌ی بحث‌های سیاسی نمی‌دهند. یعنی جلساتی که ما در دانشگاه‌های خود داریم و در آن‌ها می‌نشینند و با هم بحث و مناظره می‌کنند و گاهی طرف اصل قانون اساسی را زیر سوال می‌برد در آن‌جا نیست. اصلاً دانشجو اجازه‌ی چنین چیزهایی را ندارد و می‌گویند دانشگاه جای این کارها نیست. دانشگاه تهران در سال 1313 تشکیل شده است و بلکه کمی قبل از آن چند جریان دانشجویی در ایران راه افتاده است. موج اول جریان‌های ماسونی، لیبرال و درباری بوده است که این‌ها از قبل و از دارالفنون و بعد از بعضی از مؤسسه‌های تحقیقاتی در حوزه‌ی علوم سیاسی و حقوق که موسسه‌های خاصی ساخته می‌شد و بعداً همه‌ی این‌ها با هم ادغام شد. عمدتاً جریان‌های ماسونی یا وابسته یا لیبرال و یا درباری و حکومتی هستند. این موج اول فرهنگ دانشگاهی ما بوده است. موج دوم که شوروی و کمونیست و انقلاب کمونیستی شد و روس‌ها آمدند و حزب توده تشکیل شده موج چپ مارکسیستی است. موج سوم بعد از این‌ها در دانشگاه بود که جریان اسلامی بود ولی هسته‌های ضعیفی بود و کم‌کم فعال می‌شود و به عرصه می‌آید. حالا این تحت عنوان نظام آموزشی و دانشگاهی مدرن که شکل وارداتی درجه‌ی دوی وابسته‌ی آن است کارکردش با کارکرد در دانشگاه‌های اروپا کاملاً تفاوت داشت. آن دانشگاهی که در اروپا یا آمریکا سرپا ایستاد دنبال حل مشکلات آن جامعه بود. بر اساس مبانی فرهنگی آن‌جا بود و در ساختار سرمایه‌داری خاص آن شکل گرفت. نگاه آن هم، هم از نظام آموزشی مسیحی و معنوی کلاً فاصله گرفت و آن را حذف کرد و هم از نظام آموزشی اشرافی یونانی قرون وسطایی فاصله گرفت. گرچه هر نظام کلیسای کاتولیک و هم جریان اسکولاستیک و یونان‌زده علائم معنوی و مذهبی داشت ولی واقعاً هیچ کدام از آن‌ها به معنای واقعی کلمه نظام آموزشی دینی نبودند. ولی این جریان جدیدی که آمد که در رأس آن جریان‌های لائیک، فراماسون و یهودی و سرمایه‌دارها بودند و تحت عنوان دانشگاه‌های مدرن ساختند به دنبال منافع بورژوازی سکولار و سرمایه‌داری جدید تحت عنوان مدرنیسم و مدرنیته فعال شد و این برای حل مشکلات ما و شما نبود. دانشگاهی که در این‌جا ساخته شد این هدف را داشت که برای رژیم وابسته کادرسازی بکند و تداوم سلطه‌ی آن‌ها بر این کشور اتفاق بیفتد و این‌که در این کشور نباید پیشرفت واقعی علمی صورت بگیرد. ولی پیشرفت وابسته‌ی درجه دو، مدرنیته‌ قلابی اتفاق بیفتد. حالا مدرنیته‌ی اصلی هم اشکالات خودش را دارد، حالا ببینید قلابی آن چه می‌شود. یعنی من همیشه می‌گویم کاش اواخر قاجار و رژیم پهلوی ایران را غربی کرده بودند. ایران غربی نشد، غرب‌زده شد. غرب‌زده منافع غرب را ندارد ولی ضررهای آن را دارد. دانشگاه در غرب به لحاظ فرهنگی یه ضررها و مشکلاتی دارد اما برای او یک فوائدی هم دارد و مشکل خود او را حل می‌کند ولی سیستم آموزشی غرب‌زده اصلاً مشکلات ملت و هدف را حل نمی‌کند. شما الان ببینید ما چقدر فارغ‌التحصیل و دکتر داریم. الان نصف ملت دکتر هستند و تا 7، 8 سال دیگر همه دکتر هستند. هر ایرانی یک دکترا. خب چند مشکل مردم را حلی می‌کنی؟ چند مشکل جامعه را حل می‌کنی؟ 60 یا 70 درصد دانشجو‌ها دانشجوی علوم اجتماعی هستند. اصلاً کسی نه به شغل این‌ها فکر می‌کند و نه به چیز دیگری فکر می‌کند. خب حالا این همه خانم دکتر و آقای دکتر داریم. حالا باید چه کار کنیم؟ این همه دکتر روی دست ما مانده و نمی‌دانیم باید چه کار کنیم. کدام مشکلات این جامعه را حل بکند؟ الان ما در همه‌ی رشته‌ها متخصص داریم. ترافیک، محیط زیست، بازرگانی، مدیریت، مبارزه با هوای آلوده و در این‌که نظام بروکراسی را چگونه اداره کنیم، متخصص داریم. ولی کدام یک از این مشکلات را نداریم؟ کدام دانشگاه کدام یک از این مشکلات را حل می‌کند؟ از همان صد سال پیش که این آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها گفتند ما می‌خواهیم بیاییم و نظام مالیات و گمرک و مدیریت شما را حل بکنیم تا همین الان باز همان حرف‌ها هست. با این همه تلاش‌هایی که شد و قدم‌هایی که بعد از انقلاب جلو آمدیم دوباره یک عده‌ای آمده‌اند و می‌گویند «ما نمی‌توانیم و آن‌ها می‌توانند.»


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha